آدمک نظر بما کن


یه دل خسته ویک عشق محال

در جوانی زندگانی طالعم غم سایه زد

آدمک چشماتو واکن

نظری به عاشقا کن

آدمک آدما خوابه دلاشون

خبری نیست از دستاشون

من دلم زلف پریشونو میخواد

چشمای ناز وغزلخونو میخواد

آدمک مقصرم؟انگار عاشقی جرم منه

آخه اون میخواد بادستاش قلبمو ازجا بکنه


خستم که حتی نمیتونم بخوابم

اگه فول کردم یا... سوری دیگه



نوشته شده در دو شنبه 21 شهريور 1390برچسب:,ساعت 4:17 توسط h.h| |


Power By: LoxBlog.Com